Luchino Visconti
لوکینو ویسکونتی
(1906-1976)
ویسکونتی در یک خوانواده اشرافی در میلان متولد شد. بعد از خدمت سربازی در سواره نظام ایتالیا، تا سال 1936 به مسافرت در فرانسه پرداخت. در پاریس به عنوان دستیار کارگردان با ژان رنوی (Jean Renoir) در فیلمهای تونی (Toni) و یک روز در کشور (Une Partie de campagne ) و چند فیلم دیگر همکاری کرد.
درسال 1942 اولین فیلمش با عنوان وسوسه (Ossessione) را کارگردانی میکند که به عنوان اولین فیلم نئورئالیستی ایتالیا شناخته میشود. او با فیلمبرداری در فضای آزاد بجای استودیو و استفاده از مردم عادی در کنار بازیگران حرفه ای و ارائه تصاویری ناهنجار، عوامل طبیعی را به فیلم خود اضافه میکند. این سبک فیلمسازی بعدها در آثار دیگر کارگردانان نئورئالیست ایتالیا مانند روبرتو روسیلینی و ویتوریو دسیکا مورد استفاده قرار میگیرد.
دیگر فیلمهای ویسکونتی مانند کنتس حرف نشنو(Senso)، نفرین شده (La Caduta degli Dei) و لودویک (Ludwig) درامهای تاریخی ، روکو و برادرانش (Rocco e i suoi fratelli ) نئورئالیستی و یا اقتباسهای ادبی هستند. مثلا فیلمهایی چون شبهای سفید (Le Notti bianche) از نویسنده روسی تبار فئودور داستایفسکی، پلنگ وحشی (Il Gattopardo) از جوزفه دی لامپدوسا نویسنده ایتالیایی، مرگ در ونیز (Morte a Venezia) از نویسنده آلمانی توماس مان.
ویسکونتی همچنین نمایشنامه ها، باله ها و اپراهای زیادی را در شهرهای مختلف اروپا کارگردانی کرد. اپرای مفسد (La Traviata) اثر جوزفه وردی که در سال 1955 در میلان اجرا شد، یکی از موفق ترین آنها بود.
آثار ویسکونتی اغلب نشانی از نظریات لیبرالیستی و سیاسی او دارد. و در سالهای 1943 و 44 در فعالیتهای ضد فاشیستی شرکت داشت و بعد از جنگ نیز در مبارزات انتخاباتی جناح چپ نقش داشت.
Roberto Rossellini
روبرتو روسیلینی
(1906-1977)
در رم متولد شد و در سن بیست سالگی به صورت آماتوری دو فیلم کوتاه کارگردانی کرد. بین سالهای 1938 تا 1942 چند فیلم وطن دوستانه در مورد ارتش ایتالیا ساخت. در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم فیلمهایی در مورد زندگی آنروزهای مردم رم ساخت که بعضی از آنها به فیلمهایی چون رم شهر بی دفاع و پاییزان تبدیل شد. این دو فیلم در کنار فیلم آلمان سال صفر، سه گانه جنگ جهانی دوم روسیلینی را تشکیل میدهند که باعث توجه جهانیان به سبک نئورئالیست سینمای ایتالیا گردید. این سه گانه با دوربین دستی فیلمبرداری شده و قسمتهایی از آنها بدون فیلمنامه و فی البداهه است که در آنها از بازیگران حرفه ای و آماتور استفاده شده و نشاندهنده زندگی واقعی مردم پس از جنگ است.
از دیگر آثار مطرح وی میتوان به فیلم استرومبلی (Stromboli نام یک جزیره در جنوب ایتالیا) با بازی اینگرید برگمن (کسی که بعدها با وی ازدواج کرد.)، مسافرت در ایتالیا (Viaggio in Italia) یا نام دیگرش غریبه ها که به نظر اغلب منتقدین شاهکار او محسوب میشود و فیلم ژنرال دلاروور (General Della Rovere) با همکاری ویتوریو دسیکا اشاره کرد.
در مسیر پایان زندگی هنریش تعدای فیلم تاریخی تحسین برانگیز برای تلوزیون ایتالیا ساخت. ظهور لوئی چهاردهم (Rise of Louis XIV)، سقراط (Socrates) و بلیز پاسکال (Blaise Pascal ) از جمله این آثار هستند.
او همچنینی به عنوان کارگردان تئاتر، اپرا و سخنران در چند دانشگاه فعالیت میکرد. فیلمهای روسیلینی تاپیر زیادی در موج نوی سینمای فرانسه از جمله روی کارگردانانی چون فرانسوا تروفو و ژان لوک گدار داشت.
Vittorio De Sica
ویتوریو دسیکا
(1902-1974)
دسیکا در در شهر سورا(Sora) متولد شد. در سال 1920 او حرفه بازیگری و کمدینی را برگزید و در سال 1940 علاوه بر بازیگری به حرفه کارگردانی نیز روی آورد. فیلمهای اولیه او بر اساس کاراکترها و خطوط داستانیی بود که قبل از جنگ در ایتالیا رایج بود. سزار زاواتینی (Cesare Zavattini) یکی از فیلمنامه نویسان معروف سبک نئورئالیسم ایتالیا بود و فیلم واکسی (Sciuscia) اولین همکاری دسیکا با زاواتینی بود. دسیکا با استفاده از بازیگران آماتور سعی کرد که واقعیت وحشتناک طفل یتیم را به تصور بکشد. دزد دوچرخه (Ladri di biciclette)، داستان مرد کارگری بود که دوچرخه اش به سرقت میرود، جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان در سال 1948 را نصیب خود میسازد.
همکاری بعدی او با زاواتینی منجر به ساخت فیلم فانتزی معجزه در میلان(Miracolo a Milano) و فیلم امبرتو دی(Umberto D) که تصویرگر نابودی یک مرد پس از جنگ در رم است، هردو روایتگر فقر و نداری در رم پس از جنگ است.
در فیلم دو زن (La ciocara) با بازی سوفیا لورن، دسیکا زندگی و نجات یک مادر و دختر را در جنگ به تصویر میکشد. بعدها او به موضوعات سبکتری روی میآورد.
فیلم دیروز، امروز و فردا (Ieri, oggi, domain) برنده اسکار فیلم خارجی زبان سال 1964، فیلم ازدواج به سبک ایتالیایی (Matrimonio all’italiana)، باغ فینزی کنتینی (Il giardino dei Finzi-Contini ) برنده اسکار فیلم خارجی زبان سال 1970 و یک تعطیلات کوتاه (Una breve vacanza ) نشانه بازگشت وی به موضوعات جدیتر است.
دسیکا نزدیک 25 فیلم کارگردانی و در بیش از 150 فیلم بازی کرده است.
Federico Fellini
(1920-1993)
او در ریمینی (Rimini) متولد شد. در سال 1938 زادگاهش را به قصد فلورانس و رم ترک میکند، جایی که به عنوان نویسنده و کاریکاتوریست مشغول کار میشود و با یک گروه تئاتر سیار مسافرت میکند. یکی از اولین پله های ترقی او در زمینه سینما، همکاری با روبرتو روسیلینی در نوشتن فیلمنامه رم شهر بی دفاع (Open City) در سال 1945 بود. فلینی قبل از همکاری در کارگردانی فیلم روشنایهای واریته (Variety Lights) با آلبرتو لاچودا (Alberto Lattuada) در سال 1951 در چندین فیلم به عنوان دستیار کارگردان و فیلمنامه نویس شرکت داشت. در سال 1952 شیخ سفید (White Sheik) اولین فیلمش را کارگردانی میکند. گرچه این دو فیلم اولیه موفقیت چندانی کسب نمیکنند، اما ولگردها (I Vitelloni) فیلم بعدیش تحسین جهانیان را برمی انگیزد.
جاده (La Strada) و شبهای کابیریا (Nights of Cabiria) که همسرش جولیتا ماسینا (Giulietta Masina) در آنها بازی میکرد، برایش اسکارهای بهترین فیلم خارجی زبان را به ارمغان آوردند.
فیلمهای بعدی فلینی به مرور به سمت درونگرایی میروند، او با درهم شکستن مرزهای پیشین و رها کردن روایت خطی یک داستان، به شرح حال درونی شخصیتها و نمایش افکار و تجربیات ذهنی آنها میپردازد. با فیلمهای ½8 و آمارکود (Amarcord) دو اسکار دیگر به عنوان بهترین فیلم خارجی زبان کسب میکند. اولی نمایش تلاش یک فیلمساز برای شناخت خویشتن و دیگری بازتاب خاطرات کودکی فلینی بود.
از دیگر فیلمهای مطرح وی می توان به زندگی شیرین (La Dolce Vita)، جولیتای ارواح (Juliet of the Spirits)، ساتریکورن فلینی (Fellini Satyricon)، دلقکها (The Clowns)، شهر زنان (City of Women)، وکشتی به راهش ادامه میدهد (And the Ship Sails On )، گینگر و فرد(Ginger and Fred) اشاره کرد.
Michelangelo Antonioni
(1912- )
کارگردان و فیلمنامه نویس پیشرو سینمای ایتالیا که فیلمهایش بیشتر به لحاظ نشان دادن تنهایی و انزوای انسان شناخته شده اند. او در فرارا (Ferrara) متولد شد و در دانشگاه بولوینا تحصیل کرد. در سال 1939 به رم رفت و مدتی به عنوان منتقد سینما مشغول کار شد. در سال 1942 به عنوان نویسنده و دستیار کارگردان وارد صنعت سینما شد. و سال بعد روی فیلم مستندی به نام مردم پو (Gente del Po پو نام رودخانه ای در شمال ایتالیا است) کار کرد، اما نتوانست تا سال 1947 آن را کامل کند اما از سال 1947 تا 1950 موفق به کارگردانی شش فیلم مستند کوتاه گردید. اولین فیلم داستانیش به نام داستان عشق (Cronaca di un Amore) را در سال 1950 میسازد. بهترین فیلمهای وی که شهرت جهانی دارد، فیلمهای سه گانه او ماجرا (L’Avventura )، شب (La Notte ) و کسوف (Eclipse) نام دارد که همگی حال و هوای بیگانگی، دلزدگی و بیزاری دارند.
بیابان سرخ (Red Desert) در سال 1964 اولین فیلم رنگی، انفجار (Blowup) در سال 1966 اولین فیلم انگلیسی زبان و نقطه زابریسکی (Zabriskie Point) در سال 1970 اولین ساخته وی در آمریکا میباشد. با ساخت فیلم مسافر (The Passenger) در سال 1975 بار دیگر به سینمای معمایی خویش بازمیگردد.
بعدها با فیلمهایی چون راز اوبروالد (Il mistero di Oberwald)، معرفی یک زن (Identificazione di una donna) و آنسوی ابرها (Beyond the Clouds) فیلمبرداری ویدئویی را تجربه میکند.
بسیاری از فیلمنامه های فیلمهای آنتونیونی را یا خود نوشته یا در نوشتن آنها همکاری داشته است، که حال و هوای غربت، ملالت، شهوت بی عشق و ناتوانی انسان از ایجاد ارتباط در آنها مشترک است. آثار دهه 1960 او بسیار معروف هستند و حاوی سبک بخصوص وی هستند. نمایش نماهایی طولانی که باعث بهت و شگفتی بیننده ازدیدن بی ثمری طبیعت و زندگی شهری میشود و حس انزوا پذیری و گوشه گیری را تقویت میکند. داستان فیلمهای او سر راست نیستند، همگی رمزآلود و معما گونه هستند و کاهی به نظر بی برنامه میآیند.
از سال 1970 به بعد با ساخت فیلمهایی در آمریکا، شهرت وی رو به اوفول میرود، با اینحال در سال 1994 به سبب فعالیتهای سینمایش موفق به کسب جایزه مخصوص اسکار میگردد.
Pier Paolo Pasolini
(1922-1975)
کارگردان، شاعر و نویسنده که در بولوینا متولد شد و اولین اشعارش را در سن نوزده سالگی هنگامی که در دانشگاه بولوینا تحصیل میکرد، منتشر کرد. طرفداری وی از کمونیست، در طی جنگ جهانی دوم، در سال 1943 باعث دستگیریش توسط آلمانها که ایتالیا را اشغال کرده بودند شد هر چند او بعدها موفق به فرار از زندان شد و تا پایان جنگ در حومه شهر فریولی مخفی شد. در سال 1950 به رم رفت و در آنجا شروع به نوشتن اشعار، مقاله ها و داستانهایی کرد که از فیلسوف ایتالیایی آنتونیو گرامسچی (Antonio Gramsci) تاثیر گرفته بود.
فیلمهای اولیه پازولینی مانند آکاتون (Accatone) و ماما رما (Mamma Roma) در سال 1960 و 61، تجسم همدری با دزدان، دلالان محبت، فاحشه ها و دیگر اقشار رانده شده در محله های کثیف رم بود. فیلمهای دیگر او مانند مسئله (Teorema)، خوک دونی (Il porcile) به هجو رسوم جامعه پرداختند و فیلمهایی همچون انجیل به روایت متی (Il vangelo secondo Matteo)، مدیا (Medea زنی در افسانه های یونانی که به جیسون کمک کرد) حاوی مضامین مذهبی و ادبی بودند. فیلم اوری پیدس ( Euripides نمایشنامه نویس یونان باستان) روایتگر یک تراژدی یونانی و فیلم دکامرون (decamerone ده روز کار) نیز روایتی تصویری از داستانهای نویسنده معروف ایتالیا جیوانی بوکاچو (Giovanni Boccaccio) بود.
از آخرین فیلمهای وی میتوان به سالو یا 120 روز در شهر فساد (Salò le centiventi giornate i Sodoma ) که اقتباسی است از رمان مارکوس دساده (Marquis de Sade) نویسنده فرانسوی و جهنم (Inferno) از کتاب دانته نویسنده و شاعر ایتالیایی، اشاره کرد. این فیلمها ناخشنودی پازولینی را از اصلاحات سکسی و اجتماعی که در ایتالیا پا گرفته بود، را بیان میکرد.
در سال 1975 پازولینی توسط یک پسر17 ساله که مدعی آزار جنسی توسط پازولینی بود، در شهر اوستیا (Ostia) به قتل رسید.
Bernardo Bertolucci
(1940- )
در شهر پارما (Parma) متولد شد، در دانشگاه رم با نوشتن اشعاری نگاهها را متوجه خود ساخت. پس از دستیاری کارگردان فیلم گدا (Accattone) در سال 1962 فرشته مرگ (The Grim Reaper) اولین فیلمش را کارگردانی میکند. پس از ساخت قبل از انقلاب (Before the Revolution) فیلم دومش در 24 سالگی نامش بر سر زبانها میافتد. قبل از کسب اولین موفقیتش در آمریکا با فیلم دنباله رو (The Conformist)، فیلمهای شریک (Partner) و استراتژی عنکبوت (The Spider’s Stratagem) را میسازد. فیلم دنباله رو از نظر اغلب منتقدین شاهکار وی محسوب میگردد و این فیلم به جهت بهترین فیلمنامه نامزد اسکار سال 1971 میگردد. آخرین تانگو در پاریس (Last Tango in Paris) فیلم جنجال برانگیز بعدی وی بود که نامزد اسکار بهترین کارگردانی سال 1973 میشود.
دیگر فیلمهای مطرح وی به ترتیب 1900، ماه (Luna)، تراژدی یک مرد مسخره (Tragedy of a Ridiculous Man )، آخرین امپراتور (The Last Emperor)، آسمان سر پناه (The Sheltering Sky) و بودای کوچک (Little Buddha) میباشد. که در این میان فیلم آخرین امپراتور برنده 9 جایزه اسکار در سال 1987 گردید، ازجمله جایزه بهترین فیلم و دو جایزه برای خود برتولچی به عنوان کارگردان و فیلمنمامه نویس.
زیبایی ربوده شده (Stealing Beauty)، گرفتار (Besieged) و آخرین فیلمش رویابینان (The dreamers) تریولوژی او را تشکیل میدهند.
Sergio Leone
(1929-1989)
شهرت او بیشتر به خاطر ساخت فیلمهای اروپایی در باره آمریکا است که به وسترنهای اسپاگتی معروفند. او در رم متولد شد و فرزند وینچنزو لئونه کارگردان سینمای صامت و فرانچسکا برتنی هنرپیشه بود. بعد از ایفای نقش کوچکی در فیلم دزد دوچرخه ویتوریو دسیکا، به عنوان فیلمنامه نویس و دستیاری کارگردان مشغول به کار شد و سال 1960 در ساخت یکی از فیلمنامه هایش به نام آخرین روزهای پمپی (Gli ultimi giorni di Pompeii) کمک کارگردان بود.
به خاطر یه مشت دلار(Per un pugno di dollari ) اولین وسترن آمریکاییش، الگو گرفته از فیلم یوجیبو ساخته آکیرو کوروساوا بود، که او را در جلوی صف فیلمسازان آمریکایی قرار داد و همچنین باعث شهرت هنرپیشه نقش اول آمریکایی آن کلینت ایستود شد. موفقیت تجاری این فیلم سبب ساخت سریع دنباله های مشابهی گردید، برای یه دلار بیشتر (Per qualche dollaro in più) و خوب، بد، زشت (Il Buono, il brutto, il cattivo).
از دیگر وسترنهای اسپاگتی لئونه میتوان به روزی روزگاری در غرب (C’era una volta il west) اشاره کرد. پس از آن لئونه سراغ سبکهای گنگستری سینما میرود و کارگردانی فیلمهایی چون پدر خوانده (The Godfather) و روزی روزگاری در آمریکا (Once Upon a Time in America) را برعهده میگیرد.
او چندین بار در فیلمهایش از آهنگساز ایتالیایی انیو موریکون (Ennio Morricone) استفاده کرد که موزیکهای او در وسترنهای اسپاگتی معروف است از جمله موزیک متن فیلم خوب، بد، زشت.