Quarantaseesima Lezione
Un simulatore
L’ impiegato telefonando: oggi non posso venire all’ ufficio perchè mio padre è ammalato.
Il direttore: È una cosa molto sospetta che suo padre si ammali sempre nei giorni in cui c’è qualche partita importante di calcio!
L’ impiegato: È vero, I’ ho pensato anch’ io, e ho finito col credere che sia un bel simulatore!
Conti pari, amici cari
Il marito: Non riesco a capire questa nota nel libro dei conti: I. T. 100.
La moglie: Eppure è semplice: Impossibile Trovare cento lire.
Al teatro
In un dramma starico, entra in scena un attore e dice:
Il re viene con ventimila franchi.
Lui è più ricco di me! grida uno spettatore.
La sera dopo, I’ attore pensa di correggere così:
Il re viene con ventimila Galli.
Chicchirichiii! Grida il pubblico.
درس چهل و ششم
عذرآورنده
کارمند در حال تلفن کردن: امروز نمیتوانم به اداره بیایم چون پدرم مریض است.
رئیس: این خیلی مشکوک است که پدر شما در روزهایی که در آن بازی مهم فوتبال است مریض میشود!
کارمند: درست است، من هم همین فکر را دارم، و بالاخره متقاعد شدم که او یک عذر آورنده تمام عیار است!
خوش حسابی، دوستی را پایدار میکند(آدم خوش حساب، شریک مال مردم است)
شوهر: موفق نمیشوم معنی این نوشته را در دفتر حساب بفهمم: I. T. 100
همسر: خیلی ساده است: پیدا کردن صد لیره محال است.
در تئاتر
در یک درام تاریخی، هنرپیشه ای وارد سن میشود و میگوید:
پادشاه با بیست هزار فرانک میآید.
یک تماشاچی فریاد زد، او کمی از من پولدارتر است.
شب بعد، هنرپیشه فکر میکند که چنین اصلاح کند:
پادشاه با بیست هزار گالو میآید.
جمعیت فریاد میزنند، قوقولی قو!
(فرانک واحد پول فرانسه و همچنین نام ملتی بود که سرزمین گالیا را اشغال کردند و اسم خود را گالو گذاشتند. گالو در ایتالیایی معنی خروس میدهد.)
ادامه دارد…