Sere nere
اگه تیتزیانو فررو (Tiziano Ferro) به مفهوم اشعاری که میخونه کمی بیشتر اهمیت بده، بدون شک یکی از خواننده های محبوب من میشه، چون صداشو خیلی دوست دارم. اما فعلا ریتم ترانه براش مهمتره تا مفهوم ! با اینحال دو تا از ترانه های آرومشو که هر از چند گاهی گوش میدم رو براتون میذارم که شما هم لذت شو ببرید .
Sere nere
Ripenserai agli angeli
Al caffè caldo svegliandoti
Mentre passa distratta la notizia di noi due
Dicono che mi servirà
Se non uccide fortifica
Mentre passa distratta la tua voce alla tv
Tra la radio e il telefono risuonerà il tuo addio
Di sere nere
Che non c’è tempo
Non c’è spazio
E mai nessuno capirà
Puoi rimanere
Perché fa male male
Male da morire
Senza te
Ripenserei che non sei qua
Ma mi distrae la pubblicità
Tra gli orari ed il traffico lavoro e tu ci sei
Tra il balcone e il citofono ti dedico i miei guai
Di sere nere…
Ho combattuto il silenzio parlandogli addosso
E levigato la tua assenza solo con le mie braccia
E più mi vorrai e meno mi vedrai
E meno mi vorrai e più sarò con te …
Lo giuro….
دوباره به فرشته ها فکر خواهی کرد.
از قهوه گرمی بیدار خواهی شد،
بی توجه به اخباری که در مورد ما پخش میشود.
به من میگویند که کمکم خواهد کرد،
و اگر مرا نکشد، قوی ترم خواهد کرد.
بی توجه به صدایت که از تلوزیون پخش میشود،
خداحافظیت بین رادیو و تلفن طنین انداز خواهد شد.
در شب های بد و سیاهی،
که زمانی نیست،
فضایی نیست،
و کسی که بخواهد بفهمد.
میتوانی بمانی،
زیرا که بد است، بد.
از مرگ بدتر است،
بی تو بودن.
دوباره فکر خواهم کرد که اینجا نیستی،
اما آگهی ها مجال نمیدهد.
بین برنامه ها و ترافیک کاری مشغولم و تو آنجایی.
میان تراس و تلفن، مشکلاتم را به تو میگویم.
در شبهای بد و سیاه…
توسط کلمات با سکوت مبارزه میکنم،
و نبودنت را با بازوانم تسکین میدهم.
بیشتر مرا خواهی خواست و کمتر مرا خواهی دید،
و کمتر مرا خواهی خواست و بیشتر با تو خواهم بود….
قسم میخورم….
Non me lo so spiegare
Un po’ mi manca l’aria che tirava
O semplicemente la tua bianca schiena…
E quell’orologio non girava
Stava fermo sempre da mattina a sera,
come me lui ti fissava.
Io non piango mai per te.
Non farò niente di simile…nononono
Si, lo ammetto, un po’ ti penso
Ma mi scanso
Non mi tocchi più.
Solo che pensavo a quanto è inutile farneticare
E credere di stare bene quando è inverno e te
Togli le tue mani calde
Non mi abbracci e mi ripeti che son grande,
mi ricordi che rivivo in tante cose…
Case, libri, auto, viaggi, fogli di giornale
Che anche se non valgo niente perlomeno a te
Ti permetto di sognare
E se hai voglia, di lasciarti camminare
Scusa, sai, non ti vorrei mai disturbare
Ma vuoi dirmi come questo può finire?
Non me lo so spiegare
Io no me lo so spiegare
هوای کمی را که ساخته بودیم از دست داده ام،
یا خیلی ساده، سفیدی پشتت را …
و آن ساعت از کار افتاده است.
از صبح تا شب همیشه بی حرکت ایستاده.
او نیز مانند من تو را ثابت نگاه داشته.
هرگز برایت گریه نمیکنم.
هیچگاه کاری شبیه آن نمیکنم… نه نه نه نه
بله، قبول دارم، کمی به فکرت هستم،
هرچند از گفتنش ابا دارم،
هیچگاه لمسم نکردی.
فقط فکر میکنم چقدر اعتراض کردن بی فایده است.
و باور اینکه چقدر خوب است زمان زمستان که،
تو دستان گرمت را کنار میکشی.
مرا در آغوش نمیگیری و تکرار میکنی که بزرگ شده ام،
یادآوری میکنی که به دلایل زیادی باید باز زندگی کنم…
خانه ها، کتابها، ماشینها، مسافرتها، صفحات روزنامه.
حتی اگر آنقدر ارزش ندارم، حداقل به تو،
فرصت رویا دیدن را میدهم،
و فرصت قدم زدن را، اگر دوست داشته باشی.
مرا ببخش، میدانی اصلا قصد آزارت را ندارم،
اما میتوانی بگویی چگونه همه اینها را تمام کنم؟…
توضیحی نمیتوانم بدهم.
من توضیحی نمیتوانم بدهم.
La notte fonda e la luna piena
Ci offrivano da dono solo l’atmosfera
Ma l’amavo e l’amo ancora
Ogni dettaglio è aria che mi manca
E se sto così..sarà la primavera..
Ma non regge più la scusa… nono…
شب تاریک و ماه کامل،
تنها احساس را به ما هدیه میدهند،
اما آن را دوست دارم و هنوز میخواهم.
هر جزء، هوایی است که از دست داده ام،
و اگر چنین بماند… شاید که بهار شود.
اما چنین نیست… نه نه….
⚠ Module cannot be rendered as the requested content is not (longer) accessible. Contact the administrator to get access.