درست کردن همبرگر

اگه لیمو گیر بیارم، اولین کاری که می‌کنم باهاش لیموناد درست می‌کنم…!

اون روز می‌خواستم برم گوشت چرخ کرده بگیرم تا همبرگر بپزم. آخه همبرگر چیزیه که نباید انتظار داشته باشم که تو ایتالیا بخورم.

تو رم سرگرم خوب کردن زبون ایتالیاییم بودم. دستور زبان خونده بودم، همینطور کتاب‌های کلاسیکو و تو مکالمه های گروهی زیادی شرکت کرده بودم. دیگه موقعش بود بیام اینجا و حرف زدن یاد بگیرم.

توی رم هر روز با صدای فروشنده هایی که بیرون خونه بساط می‌کردن از خواب بلند می‌شدم. صدای چرخ‌های پر از بادنجون، کنگر فرنگی، فلفل خورد شده و سلام احوالپرسی فروشندها در حالی که بساطشونو پهن می‌کردن از صبح علی الطلوع تو خیابون طنین می‌انداخت.

بعد از یک ماهی که از اقامتم تو رم می‌گذشت، تو خرید سبزیجات حرفه ای شده بودم و حالا آماده بودم که شجاعانه برم ته بازار، سراغ قصاب‌ها.

هرچند یه بار اعتماد به نفسم کاملا از دست داده بودم. یه بار جملاتی رو که برای سفارش گوشت قسمتهای مختلف بدن حیونا نوشته بودمو به عنوان تکلیف تحویل معلم ایتالیاییم دادم. اون وقتی اشکاشو که از فرط خنده سرازیر شده بود پاک کرد، بهم گفت که جملاتی رو که برای خرید و پخت مرغ و جوجه استفاده کردم بیشتر به درد کاتالوگ لباس زیر زنونه میخوره تا کتاب آشپزی!

با این افکاری که تو سرم بود، داشتم تک تک قصابی‌ها رو بررسی می‌کردم و مشکلاتی که تو حرف زدن ممکن بود برام پیش بیاد رو مرور می‌کردم. وقتی دیگه برای سومین بار داشتم از جلوی قصابی‌ها رد میشدم بلاخره مغازه ای رو انتخاب کردم که به خوبی قسمت بندی شده بود و رو درش هم یه دست نوشته زده بود: bovino adulto

این نوشته رو روی بسته گوشت‌های سوپرمارک‌ها هم دیده بودم.

رفتم داخل قصابی و Due etti گوشت گاو سفارش دادم. قصابه یه کاغذ رو ترازو گذاشت، بعدش هم یه باریکه گوشت گذاشت روش. اون رنگ قرمز روشن گوشت رو به من نشون داد.

Perfetto.

فکر کنم کمی به اطراف نگاه کردم، چون وقتی رومو برگردوندم، قصابه گوشت منو بالای چرخ گوشت نگه داشته بود و می‌گفت:

Sì?

البته منظورش این بود که میخواید براتون چرخش کنم یا نه. منم مثل کسی که تو فکر چیز دیگه ایه، جواب دادم:

Sì, sì.

بسته امو از قصاب گرفتم. آره موفق شده بودم… اما همبرگر می‌خواستم چیکار؟ بهتره بعدا درباره اش فکر کنم، چون واسه ناهار یه دفعه ای یه فکر دیگه ای به سرم زد و رفتم که زود عملیش کنم.

تو نونوایى، به بسته نونهای کوچیکی که تا حالا ندیده بودم، اشاره کردم و گفتم دوتا می‌خوام. بعد اسمشونو پرسیدم و نون وا گفت:

Rosetta.

با خودم فکر کردم کجای این نونهای گرد شبیه گل رزه؟

از خریدم خوشحال بودم. گوشت چرخ‌کرده و نونا رو همراه گوجه‌فرنگی و پیاز و ریحون بردم خونه و گوشت رو چپوندم ته یخچال.  موقع ناهار از bruschetta که می‌خواستم با نون و گوجه فرنگی درست کنم، دهنم آب افتاده بود. بسته نونو باز کردم و یه دفعه گریه ام گرفت…

bruschetta

وای! نونا تو خالی بودن. تازه فهمیدم که چرا بهشون می‌گفتن گل رزی! چون وسط همشون شکل یه گل رز سوراخ بزرگی شده بود و برای درست کردن bruschetta اصلا مناسب نبود.

به خودم گفتم، صبر کن. من همبرگر هم گرفتم. اما خب الان که نمیشه، پختنش طول می‌کشه. مجبورم بذارمش واسه شام شب.

بیخیال ناهار خونگی شدم و سر رام به مدرسه زبان یه پیتزا خوردم. شب وقتی که با اتوبوس به خونه برمی‌گشتم چراغ هتل‌های Via Nazionale بهم چشمک میزدن. دربونا، لابی‌های قشنگ و بدون شک رستوانهایی که منوهای انگلیسی داشتن. برای یه لحظه خواستم بی خیال زبون ایتالیایی بشم و برم اونجا، اما به راهم ادامه دادم. رفتم خونه لباس یوگامو پوشیدم و بعد از یه کمی تمرین تمرکز، گوشت گاو رو در اوردم و روی نونهای rosetta همبرگر درست کردم .

بازم خدارو شکر، این چیزی بود که اصلا تو این سفر انتظارشو نداشتم .

لطفا یه لیموناد به من بدین…